کد قالب کانون سلسله درس‏هایى از: اخلاق و عرفان اسلامى (1)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 200
بازدید ماه : 14483
بازدید کل : 41238
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 26 مرداد 1403

https://img.tebyan.net/big/1390/06/147148227111901419716221019234342694216245.jpg


به هر حال عشق عبارت است از این‏که در انسان تعلق خاطر شدیدى به انسان دیگرى پیدا شود. هنگامى خواسته عاشق تامین مى‏شود که با محبوبه و معشوقش مواجه مواجه و روبه‏رو گردد و لبخندى از او ببیند با دیدن لبخند او آنچنان سرمست مى‏شود که گویى همه دنیا را به او بخشیده‏اند و آنگاه که نارضایتى وقهرى از او احساس کند، گویى تمام دنیا را از او گرفته‏اند، این عشق یک نوع میل و خواست است و ویژگى آن این است که در کسانى که شکوفا مى‏شود هر چه بیش‏تر به آن دامن زنند و مجال دهند، شدیدتر مى‏شود، ابتداء به صورت کمرنگى ظاهر مى‏گردد، هر قدر شخص به ظهور این میل میدان بیش‏ترى بدهد شدیدتر مى‏شود. هرچه بیش‏تر به یاد معشوق باشد، انس بیش‏ترى با او داشته باشد، درباره او شعر سراید و یا قطعات ادبى بگوید این عشق شدیدتر مى‏شود، چون آتشى است که با این کارها دائما بر افروخته مى‏گردد. ولى اگر به آن میدان ندهد یا گرفتارى‏هاى زندگى مقدماتى را فراهم کند که این تمایل در اوضعیف شود، و سعى کند معشوق را فراموش کند کم کم این عشق از بین مى‏ود و دیگر خودش را نشان نمى‏دهد. پس مى‏توان گفت‏خواسته‏هایى وجود دارد که لااقل رشد و شکوفایى آن تا حد زیادى در اختیار خود انسان است، انسان خود مى‏تواند کارى کند که از بین بروند. البته اشخاص مختلفند، قدرت اراده آن‏ها فرق مى‏کند شرایط زندگى متفاوت است و از این‏رو رشد دادن یا از بین رفتن همین میل‏ها نیز تا حدودى ممکن است در اختیار انسان نباشد ولى تا حد زیادى نیز در اختیار خود انسان است.
کسانى هستند که چنین حالاتى برایشان پیش آمده است و تجربه کرده‏اند که مى‏توانند با اختیار خود با تمهید مقدماتى میلى را در خود شدید یا یک حالت روحى و نفسانى را در خود تقویت نمایند و نیز مى‏توانند تضعیف کنند، طبعا براى چنین کسانى این سؤال روشن‏تر مطرح مى‏شود که: آیا اساسا ممکن است‏برخى تمایلات لطیف در انسان وجود داشته باشد که در ابتداء ناآگاهانه باشد و رشد و آگاهانه شدن آن‏ها در گرو فعالیت و تلاش خود انسان باشد؟ آنچه از دین به دست مى‏آید و تجربیات انسان‏هاى بلند همت نشان مى‏دهد و اندیشه‏هاى اندیشمندان بزرگ تایید مى‏کند این است که جواب این سؤال مثبت است.
آرى انسان تمایلات درونى لطیفى دارد که در ابتداء مبهم است. گمشده‏اى دارد که به درستى آن را نمى‏شناسد، تمایل به معشوقى دارد که آگاهى کامل به او ندارد. احساس نیازى در روحش پدید مى‏آید اما به خوبى نمى‏داند به چه چیز و چه کس؟ درک مى‏کند که گمشده‏اى دارد، اما نمى‏داند چیست؟ کیست؟ کجاست؟ و چگونه مى‏شود این خواست را ارضا کرد؟ چگونه مى‏توان آن محبوب را پیدا کرد؟ و چگونه باید با او ارتباط برقرار کرد؟ این تمایل از تمایلاتى است که خود به خود رشد نمى‏کند.
شاید اکنون باشند و البته دلایلى داریم که از گذشته افرادى بوده‏اند که این خواست‏به طور قوى در سن طفولیت در آن‏ها وجود داشته است و به سرعت آن را به مرحله آگاهى رسانده، محبوب خود را شناخته و براى رسیدن به او تلاشى آگاهانه انجام داده‏اند. البته این‏چنین افرادى استثنایى‏اند. همان کسانى هستند که در لسان دین «انبیاء و اولیاء خدا» نامیده مى‏شوند، گاه در هنگام تولد نیز درک‏هایى دارند که ما از آن‏ها سردرنمى‏آوریم، گاهى در شکم مادر هم درک دارند، سخن مى‏گویند، مى‏اندیشند، این‏ها افرادى استثنایى هستند البته خیلى هم نباید تعجب کرد، گاهى در همین زمان‏ها دیده‏اید و یا شنیده‏اید که گاهى طفل سه ساله‏اى چند زبان خارجى یاد مى‏گیرد. در روزنامه‏ها خوانده‏اید که گاه اطفال سه ساله، چهارساله یا پنج‏ساله، علومى آموخته‏اند که جوان‏هاى 14، 15 ساله توان یادگیرى آن را ندارند. بچه 5 ساله مسائل ریاضى اى حل کرده که دیپلمه‏هاى ریاضى نمى‏توانند حل بکنند. گه‏گاه چنین افرادى یافت مى‏شوند این افراد آیات الهى هستند. وجود چنین افراد نشان‏گر این است که خدا مى‏تواند افراد استثنایى به‏گونه‏هاى دیگرى بیافریند که بسیار کامل‏تر از سایر مردم اند و نه تنها مى‏تواند بیافریند که بسیار کامل‏تر از سایر مردم‏اند و نه تنها مى‏تواند بیافریند که آفریده است، بعضى از مردم افتخار شناخت و ایمان به آن‏ها را پیدا مى‏کنند، و بعضى نه. به هر حال بحث ما درباره چنین افرادى نیست‏بحث درباره افراد متعارف و عادى است، امثال خودمان که تقریب زندگى مشابه، تمایلات مشابه و رشدى مشابه داریم.
چه از نظر نیازها، تمایلات و خواسته‏ها و چه از نظر قواى روحى و معنوى افرادى مشابه هم هستیم، آیا ممکن است در نهاد ما میل نهفته‏اى وجود داشته باشد که خود به درستى آگاه نباشیم و اگر بخواهیم این میل ظهور کند و کاملا خود را نشان دهد باید خود تلاش کنیم و پس از هظور و نیز براى ارضاء آن باید تلاش دیگرى را شروع کنیم به طورى که خود آن میل و تلاش‏هایى که براى ارضاء آن انجام مى‏گیرد، همه مقدمه‏اى باشند براى کمالى که باید نهایتا در روح انسان پدید آید؟ جواب ما بر اساس بینش اسلامى و تجارب بزرگان مثبت است.
انسان فطرتا خداشناس و خداخواه است، اما در آغاز به این خواست‏خود آگاهى کامل ندارد. گاه این خواسته خود را نشان مى‏دهد اما پس از اندکى حجاب و پرده‏اى بر رخساره زیباى آن مى‏افتد و انسان دوباره از آن غافل مى‏شود. گاهى رایحه و نسیم لطیفى را احساس مى‏کنیم که از اعماق وجود ما وزیدن مى‏گیرد ولى آلودگى‏هاى دنیا این نسیم را مکدر مى‏کند.
مساله «اخلاق‏» به معناى عام، عرفان به معناى اصطلاحى، سیر و سلوک به معنایى که علماى تربیت اخلاق مطرح مى‏کنند درباره چنین مقوله‏اى است. اساس این مطالب بر این است که روح انسان استعداد کمالى دارد که اولا درک نیاز به آن کمال احتیاج به فعالیت‏خود انسان دارد. در قدم اول انسان باید تلاش کند تا بفهمد اصلا چه مى‏خواهد و سپس باید راهى را در جهت ارضاء و رشد این خواست‏بپیماید تا سرانجام به مقصدى برسد که آن خواست کاملا ارضاء شود و ناکامى وجود نداشته باشد.
اساسا نهضت انبیاء و بعثت پیامبران الهى و رجال وحى و ائمه معصومین‏علیهم السلام براى همین هدف است و بقیه مسائل همه مقدمه همین هدفند.
درست است که انبیاء براى اقامه قسط و عدل در جامعه قیام کرده‏اند، درست است که قیام کرده‏اند براى این‏که دست ظالمان و ستمگران را از سر مظلومان و مستضعفان کوتاه کنند، درست است که انبیاء براى آموزش و پرورش انسان‏ها مبعوث شده‏اند، معلمان و مربیان حقیقى انسان‏ها بوده‏اند. درست است که انبیاء از طرف خداوند دستوراتى براى بهبود زندگى دنیایى انسان‏ها و حتى مربوط به اندام‏هاى بدنشان و بهداشت آن‏ها آورده‏اند، درست است که ادیان الهى احکام اقتصادى، سیاسى، نظامى و قوانین حقوقى و جزایى داشته‏اند، ولى نباید تصور کنیم که: هدف انبیاء همین بوده است و نباید گمان شود که تنها این مسائل در مکتب انبیا اصالت داشته است، این فکر بدون تردید غلط است، همه این‏ها مقدمه چیز دیگرى است، هدف چیز دیگرى است.
باید بشر سالم وجود داشته باشد، تا بین مردم روابط انسانى و درست‏برقرار باشد، باید جامعه‏اى مبتنى بر عدل و قسط به وجود آید، جلوى ظلم و ستم گرفته شود، باید هر کسى به حق خودش برسد ولى چرا همه این‏ها باید محقق شود؟ جواب این است: این‏ها محقق شود تا زمینه‏اى براى رشد هرچه بیش‏تر و هر چه بهتر انسان‏ها فراهم شود، هدف همین است، لذا در کلمات امام بزرگواررحمه الله مکرر این مطلب مورد تاکید واقع شد که حتى حکومت اسلامى هدف نهایى انبیا نیست. برقرارى عدل و داد هدف نهایى نیست، این‏ها همه مقدمه است‏براى این‏که انسان‏ها هر چه بیش‏تر با خدا آشنا شوند، او را بشناسند و به سوى او حرکت کنند و به او نزدیک شوند. معناى اخلاق و سیر و سلوک و عرفان صحیح نیز این است که انسان استعداد دارد براى به آگاهى رساندن و رشد دادن نیرویى مرموز و ناشناخته که در درون او وجود دارد. نیرویى که او را به سوى خدا سوق مى‏دهد.
آنچه ما آشنایى داریم همه از مقولات مادى و دنیوى است ولى رشد و کمال معنوى از مقوله دیگرى است، اگر بخواهند آن را تعریف کنند که از چه مقوله است؟ و چه خاصیتى دارد؟ عینا مثل این است که بخواهند براى طفلى نابالغ مراحل بلوغ انسانى را تعریف کنند و لذت‏هاى انسان‏هاى بالغ را به او معرفى کنند که چه مزه‏اى دارد، باید بگویند: مزه عسل دارد، اما عسل کجا و آن مسائل کجا؟ چه ربطى به هم دارد؟ اما جز این نمى‏توان گفت زیرا طفل چیزى لذیذتر از عسل نمى‏شناسد. اگر بخواهند براى افراد عادى که هنوز به این خواست‏ها و کمالات مربوط به آن‏ها آشنا نشده‏اند بگویند «مناجات با خدا چه لذتى دارد؟ انس با خدا چه لذتى دارد؟ چگونه بگویند؟ بگویند از چه مقوله‏اى است؟ او هنوز بویى از این مقوله نبرده است، نزدیک‏ترین چیزى که مى‏توان گفت: این است که; بگویند لذت مناجات با خدا، لذت انس با معشوق است. اگر بویى از این مقوله برده باشد این نزدیک‏ترین مفهومى است که مى‏توان به او القاء کرد. اما باز از این‏جا تا آنچه حقیقت است فرسنگ‏ها فاصله است تا کسى مزه آن‏ها را نچشد، نمى‏فهمد چه مزه‏اى دارد. آن را که خبر شد، خبرى باز نیامد. و نمى‏توانست هم باز بیاید زیرا دیگران گوشى که بتوانند آن خبر را بشنوند ندارند. آن خبر گوش دیگرى مى‏خواهد. دیگران چشم ندارند که آن جمال را ببینند، آن جمال چشم دیگرى مى‏خواهد، البته به یک معنا دارند، اما هنوز باز نشده است. مثل نوزادى که هنوز چشم باز نکرده است، همه ما کم و بیش چشم و گوش باطنى داریم، اما متاسفانه دیر باز مى‏شود و گاه نیز هنگامى باز مى‏شود که دیگر کار از کار گذشته است و مى‏گوییم:
«ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون‏» (سجده: 12)
«خدایا حالا دیدیم و شنیدیم آنچه را باید ببینیم و بشنویم، ما را باز گردان به دنیا تا کار شایسته‏اى انجام بدهیم‏» اما این آرزویى است که هیچ‏گاه تحقق نخواهد یافت، به ایشان مى‏گویند:
«الم یاتکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی‏» (انعام: 130)
«مگر پیامبران نیامدند؟ و به شما چنین روزى را خبر ندادند؟ این حقایق را به شما گوشزد نکردند؟ »
پس در حقیقت مى‏توان گفت: عرفان حقیقى یعنى رسیدن انسان به عالى‏ترین مقامى که براى یک انسان ممکن است، عرفان یعنى شناخت، شناخت‏خدا، آن هم شناختى از سنخ شناخت‏هایى که براى اولیاء خدا ممکن بوده است نه شناخت‏هاى مفهومى که ما با آن‏ها آشنایى داریم، شناختى است که «با دیدن و یافتن‏» حاصل مى‏شود نه با دانستن و شنیدن. اگر عرفان به این معناست، این مطلوب همه انبیاء است، این چیزى است که پیامبران خدا در راه رسیدن به این هدف و آشنا کردن بشر به این مقصد از هیچ تلاشى فروگذار نکردند، خون دل خورده‏اند و بالاخره بسیارى از آن‏ها بر سر آن جان دادند. با هر زبانى که ممکن بود با مردم سخن گفتند تا اندکى آن‏ها را به راه آشنا کنند.
اما متاسفانه هر کالایى که گرانبهاتر است در آن بیش‏تر تقلب مى‏شود، الماس خیلى گرانبها است اما هیچ چیز هم مثل الماس، بدلى ندارد، طلا نسبتا خیلى قیمتى است، اما اجناس شبیه به طلا هم زیاد مى‏سازند، جواهرات قیمتى زیاد است، اما شیشه‏هاى رنگارنگ و مهره‏هاى شبیه به آن‏ها هم زیاد ساخته مى‏شود. و کسانى که آشنا نیستند فریب خورده به جاى جواهرات اصل، بدلى مى‏خرند، در ظاهر هر دو مثل هم‏اند هر دو به رنگ طلا هستند، رنگ زرد شفاف و براق دارد، اما زرگرى که طلا را به محک مى‏زند مى‏فهمد کدام طلا است و کدام مطلا، و متاسفانه کارشناس این مسائل بسیار کم است. مدعیان دروغین فراوانند، اما کسانى که خودشان به این کمال رسیده باشند، کسانى که صلاحیت تشخیص اصل و بدل را داشته باشند، بتوانند سره را از ناسره تفکیک کنند بسیار کمند. این است که باید سعى کنیم علائم و مشخصات عرفان حقیقى را بشناسیم تا هم انگیزه بیش‏ترى براى تحصیل آن در ما پدید آید و هم خودمان را از فریب شیادان حفظ کنیم.
آیه:
«قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام‏» (مائده: 15 و 16) .
اشاره‏اى به این مساله دارد، قرآن کریم نورى است روشنگر، اگر کسى از حقایق آن آگاه شود، از ظلمت‏ها، تاریکى‏ها و فریب‏ها نجات مى‏یابد، اما همه از نور قرآن مستنیر نمى‏شوند، همه از هدایت قرآن بهره‏مند نمى‏گردند کسانى از این نور استفاده مى‏کنند که یک شرط اساسى در وجود آن‏ها تحقق یافته باشد:
«یهدی به الله من اتبع رضوانه‏»
کسانى از این نور استفاده مى‏کنند که این شرط را داشته باشند که:
«من اتبع رضوانه‏»
تلاششان براى خوشنودى هر چه بیش‏تر خدا از آن‏ها باشد. اگر این شرط در دل کسى تحقق یافت، از نور قرآن خیلى استفاده کرده است، پرده‏هاى ظلمت را مى‏درد اما اگر این شرط در او نباشد نه تنها استفاده‏اى نمى‏کند، گاهى سوء استفاده هم مى‏کند.
«و لا یزید الظالمین الا خسارا» (اسراء: 82)
همین قرآنى که نور هدایت‏کننده و برطرف‏کننده ظلمت‏ها و تیرگى‏هاست، بر تیرگى عده‏اى مى‏افزاید آنچنان را آنچنان‏تر مى‏کند. آن‏ها کسانى هستند که نمى‏خواهند در راه رسات قدم گذارند، هدف الهى ندارند، مى‏خواهند از قرآن وسیله‏اى براى اغراض شوم و نیت‏هاى پلیدشان به دست‏بیاورند. دین را وسیله دنیایشان قرار مى‏دهند، خدا و اولیاء خداوند را وسیله‏اى براى رسیدن به مقاصد پست و دنیویشان قرار مى‏دهند. چنین کسانى از نور قرآن استفاده‏اى نخواهند کرد، هر کس باشد و در هر لباسى که باشد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان
برچسب‌ها: اخلاق وعرفان